َ شهسواران در(معبد سلیمان) در اورشلیم ساکن شدند و رفته رفته شایعاتی از قبیل برگزاری مراسمات عجیب و غریب و مرتد شدن از مسیحیت و رو آوردن به اعتقادات مرموز در مورد آنها پخش شد. از طرفی قدرت سیاسی و نفوذ مالی آنها نیز پادشاهان اروپایی را نگران ساخت . برای همین در سال1307م پادشاه فرانسه(لوبل) اعضای فرقه را دستگیر کرد.اما بسیاری آنها فرار کردند و به طور مخفیانه به ادامه فعالیت های خود پرداختند .بعد از فرار به استکاتلند پناهنده شدند و با پیوستن به یک لژ خانوادگی به نام ماسون(بنّای ساختمان)،فرقه فراماسونری را تاسیس کردند. اما شهسواران در معبد سلیمان چه رازی را کشف کردند که به افکار مسیحیت مرتد شدند و به عقاید مرموزی رو آوردند؟ بسیاری از مورخن طی تحقیقاتی که انجام دادند در یافتند که شهسواران معبد پس از کاوش وحفاری در زیر خرابه های معبد به رازی به نام( کابالا) پی بردند . کابالا چیست ؟ کابالا در لغت به معنای(سنت شفاهی)و یا(علوم اسرار آمیز)است امّا وقتی دقیق تر برسی میکنیم ،می بینیم اعتقادی است که ریشه در کفر وبت پرستی که قبل از تورات وجود داشته، دارد وپس از نزول تورات،کابالا در بین یهودیت رواج پیدا کرده است. اما ریشه ی کابالا به کجا بر می گردد؟ کابالا سنتی بوده که برخی سران یهودیت در(مصر باستان)آموختند و به صورت شفاهی نسل به نسل منتقل گردید . در سفری کوتاه به مصر باستان واهرام ثلاثه و اسرار آمیز در می یابیم که در گذشته در بین سران حکومت فراعنه گروهی به نام کاهنان وجود داشته که آنها دارای عقاید و علوم جادوگری بودند وسبب تثبیت قدرت فرعون میشدند.وبرای همین در دربار فرعون جایگاه ویژه ای داشتند، این کاهنان بت پرست بوده اند و برای هیچ چیز جز(ماده)اصالت قائل نمی شدند. مصریان معتقد بودند که ماده همیشه وجود داشته است،به عبارت دیگر آنها این عقیده که ماده از عدم(هیچی) خلق شده است را رد میکنند.کابالا به علت ریشه ای که در مصر باستان دارد عقیده مشابهی دارد و ادعا میکند که:انسان خلق نشده است و انسان در به وجود آوردن خود نقش داشته!!!!(دقت کنید) اگر بخواهیم با اصطلاحات امروزی مطلب را بیان کنیم باید بگوییم مصریان باستان ماتریالیسم (مادیگرا) و عقاد کابالا در اصل اومانیسم (اصالت دادن به انسان)بوده است. اومانیسم چیست؟ یکی از برجسته ترین سخنگویان مدرن اومانیسم به نام(کورلیس لامون)در کتاب خود به نام فلسفه اومانیسم اینگونه می نویسد: "اومانیسم اعتقاد دارد که طبیعت کل واقعیت را تشکیل می دهد که عبارت است از ماده وانرژی و ذهن بنیان جهان نیست و موجودات فراطبیعی کلا وجود ندارند .عدم واقعیت ماوراءطبیعت در سطح انسانی به این معنا است که روح فراطبیعی و فنا پذیر ندارد و در سطح جهان به عنوان یک کل به این معنی است که جهان ما خدای فرا طبیعی و ابدی وازلی ندارد." همانطور که میبینید اومانیسم با کفر والحاد یکسان است . اومانیسم ها دوبیانه مهم به فاصله چهل سال از هم دادند که یکی در سال1933میلادی و دیگری در سال1973 م منتشر شد .بیانه ی اول در زمانی بود که علم آنچنان پیشرفتی نکرده بود وبیانه ی دوم در زمانی بود که عقاید آنها که در بیانه ی اول آمده بود در طول این چهل سال توسط علوم تجربی منسوخ وباطل شد. آنچه در هر دو بیانیه مسلم است شالوده ی اصلی هر کدام از آن دو است.که بر پایه کفر والحاد و بر این پیش فرض که جهان و انسان آفریده نشده بلکه به طور مستقل وجود داشته .بنا شده است .نه بر اساس عقل و منطق و ارائه ی دلیل ها ی علمی و محکمه پسند. چند بند از این بیانه را با هم بررسی می کنیم .تا ببینیم چه می گویند. بند اول: اومانیسم ها اعتقاد دارند جهان خود به خود وجود داشته و آفریده نشده است.(یعنی جهان ازلی و همیشگی بوده است) بند دوم: اومانیسم اعتقاد دارد که انسان بخشی از طبیعت است و از یک سری از فرآیند های مستمر به وجود آمده است.(همانند نظریه تکامل بیان می کند که انسان خلق نشده است.) بند سوم: اومانیسم ها با یک دید ارگانیک به این نتیجه رسیده است که دوگانگی سنتی بین ذهن و جسم را باید مردود دانست.(وجود روح را انکار میکنند ومعتقدند که انسان از ماده به وجود آمده است) بند چهارم: اومانیسم معتقد است ماهیت جهان که با علوم جدید روشن گردید ه است هر گونه تعهد فرا طبیعی یا آسمانی را برای ارزش های انسانی غیر قابل قبول نموده است(حاکمیت و فرمان روایی خداوند برجهان و انسان را انکار کرده) بند پنجم: ما معتقدیم که زمان خداپرستی خدا باوری مدرنیسم و انواع مختلف عقاید نو سپری شده است. (زمان آن است که خداپرستی کنار رود) همانگونه که میبینید این عقاید بسیار کلیشه ای وتکراری و نخ نما هستند که هر چندقرن یک بار با آب و تاب بیشتر و زیر پوشش گسترده تبلیغاتی و زیر الفاظ زیبا نمود می کند .اینها چیزی جز بت پرستی های قدیم نیستند که فقط اسمشان عوض شده است. متاسفانه یا خوشبختانه تاریخ تکرار می شود و بت پرستان قدیمی دوباره پابه عرصه ی جهانی می گذارند.و در این بین شاهد جوانان ساده دل ایرانی هستیم که به علت نا آگاهی و بعضا مغرضانه به این مکاتب دامن می زنند.بنده خود در چند وبلاگ مشاهده کردم که نظریه نخ نمای داروین که سال ها از منسوخ شدنش توسط خود غربی ها می گذرد، را با چنان هیجانی تبلیغ میکنند که گویا این نظریه تازه از تنور در آمده.و اسم خود را عقل گرا و منطق گرا می نامند. ما در ادامه به نقد و بررسی هر کدام از بندها می پردازیم. رَد بند اول: اعتقاد به ازلی بودن این جهان ،توسط یک سری کشفیات اختر شناسی که در زمان انتشار اولین بیانه ی اومانیستی به دست آمده بود ،بی اعتبار گشت . کشفیاتی مثل این حیقیقت که جهان در حال منبسط شدن است ،تابش زمینه ای کیهانی و محاسبه نسبت هیدروژن به هلیوم نشان داده است که جهان آغازی داشته است و15-17میلیارد سال قبل طی انفجار عظیمی که انفجار بزرگ یا بیگ بنگ نامیده شده از عدم به وجود آمده است .هر چند کسانی که از فلسفه اومانیسم وماتریالیسم حمایت میکردند از پذیرش نظریه انفجار بزرگ ناراضی بودند.اما نهایتا آنها هم متقاعد شدند.سرآنجام با به دست آمدن شواهد علمی ،جامعه علمی نظریه انفجار بزرگ را پذیرفت . که معتقد بود جهان آغازی دارد از این رو اومانیسم ها دیگر برهانی نداشتند همین موضوع متفکر ملحد به نام (آنتونی فلاو) را وادار به اعتراف کرده است: "بنابراین من در ابتدا اعتراف می کنم که این ملحد باید از نظریات کیهان شناسی فعلی نگران گردد چرا که به نظر می رسد کیهان شناسان برای آنچه -سنت توماس -بیان میکرد ولی از نظر فلسفی قادر به اثبات آن نبود یعنی جهان آغازی دارد شواهد علمی فراهم آورده اند..." دلیل دیگری که میتوان برای رد این ادعا که جهان ازلی است آورد این است که :چیز ازلی ثابت است و تغییر و تحول نمی پذیرد، حال این جهان که تشکیل شده از سیاره ها وستاره ها هستند می بینیم که دست خوش تغییر و تحول هستند و هر روز ستاره ای منفجر می شود وتبدیل به ستاره ای دیگر می شود خوب این جهان که مجموعه ای از همین ستاره ها است تغیرو تحول پیدا کرده است ،پس در میابیم که جهان ازلی نیست. دلایل رد نظریه دوم: (که معتقدند انسان خلق نشده است) نظریه تکامل- مهمترین برهان علمی پشتیبان اولین بیانیه اومانیستی -در دهه های بعد از انتشار آن شروع به فرو ریختن کرد .امروز می دانیم که نمایشنامه های آنها هیچ اعتباری ندارد موجودات زنده نمی توانند به صورت خود به خود از مواد بی جان آنگونه که این نمایش نامه پیشنهاد می دهند به وجود آیند . مدارک فسیلی نشان می دهد که موجودات زنده طی فرآیند ی از تغییرات کوچک انباشتی به وجود نیامده اند. بلکه دفعتا با خصوصیات متمایز خود ظاهر گشته واین مطلب از سالهای 1970 توسط خود دیرین شناسان معتقد به این فرضیه تکامل نیز پذیرفته شده است . زیست شناسی جدید نشان داده است که موجود زنده حاصل شانس و قوانین طبیعی نیتسند. بلکه در سیستمهای پیچیده هر ارگانیسم یک طرح هوشمند دیده می شود که مدرکی برای آفرینش می باشد. قوانین ترمودینامیک نشان میدهد که ماده توانایی سازمانده ی خود را ندارد وتعادل ونظم موجود در جهان در نتیجه یک آفرینش هوشمندانه است . از طرفی باید ببینیم که :آیا این فرآیند در گذشته رخ داده است یا نه؟ یعنی وجود موجودات زنده در گذشته از ماده ی بی جان به وجود آمده یا نه؟ قبل ازبررسی باید قانونی را که پاستور در زیست شناسی تعریف کرده است را یادآور شویم:"زندگی از زندگی به وجود می آید".یعنی یک ارگانیسم زنده تنها می تواند از یک ارگانیسم زنده ی دیگر به وجود آید. هرگز چیزی بر خلاف این دیده نشده است در طول تاریخ جهان هیچ کس شاهد جان دادن ماده ی بی جان، به یک موجود زنده نبوده است .البته در قرون وسطی معتقد بودند که موش از گندم درون انباربه وجود می آید.اما ثابت شد که تمام این عقاید از جهل ناشی می گردد و سرآنجام پاستور در سال1860 در مشهور ترین تجارب خود اثبات کرد که حتی باکتری ها که ابتدایی ترین شکل حیات هستند نمی توانند بدون یک نمونه قبلی به وجود بیایند. در نتیجه امکان ندارد موجودات بی جان زندگی بیافرینند. داروین سعی کرد که منشا حیات (که اطلاع کمی در مورد آن داشت )را در یک جمله ی کوتاه شرح دهد او بیان کرد که حیات باید برای اولین بار در یک"برکه ی کمی گرم" به وجود آمده باشد. طرفداران تکامل نه نتها نتوانستند کوچکترین دلیل علمی برای اینکه حیات می تواند از ماده ی بی جان به وجود آید، ارائه دهند بلکه نتوانستند یک توضیح نظری برای آن پیشنهاد کند. چرا که ساختار ابتدایی ترین ارگانیسم های تک یاخته ای بسیار پیچیده اند. از نظر ریاضی غیر ممکن است که حتی اجزا اصلی سازنده یک سلول مثل پروتوئین ها یا،DNAیا، RNAبتوانند بر حسب شانس به وجود آید چه برسد به خود سلول. این حقیقت که احتمال به وجود آمدن حیات بر حسب شانس غیر ممکن است به تنهایی واقعیت خلقت را اثبات می کند... در این باره ستاره شناس وریاضی دان مشهور انگلیسی به نام( فرد هویل) چنین نظر می هد: "در واقع چنین نظری که (زندگی به واسطه ی یک شعور ایجاد گردیده است)به قدری واضح است که که انسان تعجب می کند که چرا همگی این اصل مسلم را نمی پذیرند .علت این امر بیشتر روانی است تا عملی" می بینید که آنها به جای اقامه دلیل علمی از ادبیاتی همچون:(ما اعتقاد داریم، ما بر این باوریم و ما میدانیم )استفاده میکنند واین جز تعصبات جاهلی چیز دیگری نیست. رد بند سوم:(در مورد انکار روح است واین که ما فقط تشکیل شده از ماده وجسم هستیم نه چیز دیگر) این امر به خودی خود بسیار خنده دار است.البته در همان اوایل صدور این بیانیه خود غربی ها این نظر را رد کردند ما به تعدادی از آنها می پردازیم: دانشمندان می گویند که هر هفت سال یک بار کل سلول های بدن انسان عوض می شود و سلول ها جدیدی به جای آن می آید .یعنی بدن هفت سال پیش ما بدن الان مان نیست وتمام سلول هایش عوض شده است. خوب با این وجود خود اومانیسم ها انسان را می ستایند برای او ارزش قایل می شوند برای شعر شعاعران شان ارزش قایل می شوند .در صورتی که باید به آنها گفت :که شما چرا این فرد را می ستایید؟ این مرد که آن نیست که هفت سال پیش شعر گفت. بلکه تمام بدنش عوض شده.این دیگر او نیست وشخص دیگریست. پس معلوم می شود(من یا خود)آن شخص ثابت است وغیر از جسم است. یا بعضی فلاسفه می گویند: انسان می تواند خودش را بدون جسم نیز تصور کند یعنی بدون جسم نیز (منِ شخص) قابل تصور است. و دیگر این که خواب های شما چیست؟ مگر چیزی غیر ماده وجود دارد که سلول های مغز شما درک میکند؟ رد بند چهارم: (اومانیسم ها می گویند:که انسان برای حفظ ارزش های اخلاقی نیازی به دین ندارد بلکه بدون دین نیز می توان همه ی ارزش های اخلاقی را داشته باشیم) بایک سوال جواب این بند را می دهیم. آیا کسی که جهان را محدود به زندگی دنیایی می بیند وخیال می کند که هر چه بیشتر امیال و غرایزش را ارضاء کند بیشتر تکامل یافته.وبرای رسیدن به خواسته هایش و زیادی خواهیش از هیچ کس حساب نمی برد.می تواند خود را کنترل کرند؟ او مانند حیوان تنها به خود و ارضای غرایضش فکر میکند ودریدن و نابود کردن دیگران برایش مفهومی ندارد .همانگونه که انقلاب فرانسه که ارمغان همین فلسفه ی اومانیستی هست تایید کننده ی حرف ماست .در آن زمان مردم را زیر گیوتین می گذاشتند، سَر آنها را به حیوانی ترین شکل جدا میکردند وهیچ خبری از ارزش های اخلاقی نبود واومانیسم ها کشورشان را به حمام خون بدل کرد.دزدی وتجاوز همه برایش یکی است.این است ارزش های اخلاقی بدون دین. رد بند پنجم :(معتقدند که زمان خداباوری و دین داری تمام شده) اعتقادی را که نمی توانید برای آن دلیلی ارائه کنید بذارید در کوزه آبشو بخورید.اعتقاد باید با دلیل حاصل شود نه این که از روی تعصبات جاهلی و از روی امیال وشهوات نفسانی درست شود.این اعتقاد را به گور ببرید . وسر انجام پس از چهل سال که از رد بیانیه اول شان گذشت بیانیه دوم را منتشرساختند به این مضموم: "همانند بیانیه ی سال1933م،ما اومانسیم ها معتقدیم که خداپرستی سنتی به ویژه ایمان به خدایی که پنداشته می شود به مردم زندگی می دهد یک اعتقاد از مد افتاده است........" در واقع آنها می گویند: ما (اومانیسم ها) هیچ دلیلی برای ادعایمان نداریم وفقط از روی تعصبات جاهلی که هیچ منطقی پشتش نیست این گونه فکر می کنیم . امید وارم این نوشته ناچیز مورد توجه جوانان خوب وپاک وحقیقت گرای ایرانی قرار بگیرد . ان شاء الله در فرصتی دیگر در مورد ادامه ی فرقه ی شهسواران معبد و چگونگی نفوذ سیاسی و اجتماعی در کشورها از جمله ایران و تشکیل فرقه های ضد دینی مانند شیطان پرستی مطالبی خدمت عزیزان ارائه می دهیم. بیاییم دست در دست یکدیگر برای افشای افکار منحرف ومکتب های پوشالی تلاش کنیم.