بیشتر مورخان «فراماسونری» متفق القول بر این باروند که مبدأ این سازمان به جنگهای صلیبی باز میگردد. اگرچه فراماسونری به طور رسمی در اویل قرن هیجدهم میلادی در انگلستان بنا نهاد شد، اما ریشهها و مبادی آن به جنگهای صلیبی قرن داوزدهم باز میگردد. در نقطه عطف حکایت آشنای فراماسونری دستهای به نام «شوالیههای معبد» قرار دارد. برخلاف آنچه بسیاری بر آن اصرار میورزند، جنگهای صلیبی نه اردوکشی نظامی با هدف گسترش مسیحیت، بلکه تنها با اهداف مادی صورت پذیرفتند. در دورهای که اروپا فقر شدید و بیچارگی مفرط را تجربه میکرد، کامیابی و رفاه شرق، به خصوص مسلمانان خاورمیانه توجه اروپاییان را به خود جلب نمود. این وسوسه، رونمایی از مذهب به خود گرفت و به سمبلهای مسیحی مزین گردید. در عین حال اندیشه جنگهای صلیبی از میل به منافع مادی و دنیایی متولد شده بود و این، علت تغییر رویکرد مسیحیان اروپا از سیاستهای صلحطلبانه در دوران اولیه تاریخشان به تجاوزهای نظامی ویرانگر به شمار میرفت. بنیانگذار جنگهای صلیبی «پاپ اربن دوم» بود. وی در سال 1095 م مجلس «کلرمونت» را که اصول صلحطلبانه پیشین مسحیت در آن متروک گردید، فرا خواند. دعوت به جنگ با نیت به چنگ آوردن سرزمینهای مقدس از دست مسلمانان اعلام گردید و در پی آن لشگر بزرگی از صلیبیان تشکیل شد که سربازان نظامی و دهها هزار نفر از مردمان عادی آن را تشکیل میدادند. مورخان بر این باورند که اقدام اربن دوم با انگیزه خنثی کردن یکی از رقبای طالب سمت پاپی صورت پذیرفت. به علاوه شاهان اروپا، شاهزادگان، اشراف و دیگران در حالی دعوت پاپ را با شور پاسخ گفتند که مقصودی جز اغراض دنیایی نداشتند. بنا به گفته «دونالد کوئلر» از دانشگاه ایلینوی: شوالیههای فرانسوی به دنیال زمینهای بیشتر بودند. تجار ایتالیایی امیدوار بودند تجارت خود را در بنادر خاورمیانه توسعه دهند شمار وسیع مردم بینوا تنها برای فرار از سختی زندگی روزمرة خویش به هیئت اعزامی پیوستند. این جمعیت حریص در راه خود به شرق بسیاری از مسلمانان و حتی یهودیان را به امید یافتن طلا و جواهرات، قتل عام کردند. صلیبیان حتی شکم قربانیان را برای یافتن طلا و سنگهای قیمتی که گمان میکردند آنها را در قبل از مرگ بلعیدهاند، پاره میکردند. گروه مختلط چند چهرة صلیبیان پس از سفری طولانی و سخت و غارت و قتل عام وسیع مسلمانان در سال 1099 به اورشلیم رسید. شهر اورشلیم در پی محاصرهای که پنج هفته ادامه داشت، سقوط کرد و صلیبیان به آن وارد شدند. جهان به ندرت شاهد بیرحمی و وحشیگری مانند آنچه صلیبیان انجام دادند، بوده است. آنها همة مسلمانان و یهودیان شهر را به دم شمشیر سپردند. بر اساس سخنان یک تاریخ نگار: آنها همه اعراب و ترکهایی را که مییافتند - چه مرد و چه زن - میکشتند. ارتش صلیبیان طی دو روز 40000 مسلمان را با وحشیترین شیوة ممکن به قتل رساند. یکی از صلیبیان به نام «ریموند» به این خشونت چنین مباهات میکند: مناظر شگفتآور بودند. بعضی از مردان ما سر دشمنان خود را قطع میکردند؛ برخی آنها را در حالی که روی برج بودند هدف تیر قرار میدادند تا سقوط کنند؛ بعضی آنها را بیشتر شکنجه میکردند و در آتش میانداختند. در کوچههای شهر پشتههای سر و دست و پا دیده میشد. برای حرکت باید با احتیاط از میان اجساد انسانها و اسبها عبور میکردیم. اما اینها در مقایسه با آنچه در «معبد سلیمان» صورت گرفت بیاهمیت است. در معبد و رواق سلیمان، مردان ما در حالی که خون به زانوها و افسار اسبهایشان میرسید عبور میکردند. آنها اروشلیم را پایتخت خود مقرر نمودند و قلمرو پادشاهی را سرزمینهای فلسطین تا آنتیاک (در سوریه و ترکیه) تشکل میداد. آنها از این زمان به بعد برای حفظ موقعیت خویش در خاورمیانه قدم در راه مبارزات جدید نهادند. حفظ کشور تازه یافته به سازماندهی نیازمند بود. به همین منظور طبقات نظامی را تشکیل دادند که اعضای این دستهها از اروپا به فلسطین میآمدند و در مکانهایی شبیه صومعه زندگی میکردند و برای جنگ با مسلمانان آموزش نظامی میدیدند. یکی از این دستهها با بقیه تفاوت داشت و دگرگو.نی را تجربه کرد که بر سیر تاریخ تأثیرگذار بود. این طبقه شوالیههای معبد نام داشتند. دسته شوالیههای معبد یا نام کاملشان: «هم رزمان مسکین عیسی مسیح و معبد سلیمان» در سال 1118 - یعنی بیست سال پس از اشغال اروشلیم - توسط صلیبیان تشکل شد. مؤسسان این طبقه دوشوالیه فرانسوی به نام «هیودی پینر» و «گادفری دو سنت امر» بودند. این دسته در ابتدا نه عضو داشت اما به تدریج رشد کرد. علت انتخاب نام معبد سلیمان برای گروه مکانی بود که به عنوان مقر انتخاب کرده بودند. آنها در کوه معبد در مکان معبد ویران شده سکنا گزیدند. در همین محل مسجد «قبة الصخره» بنا شد. آنان خود را سربازان مسکین نام نهادند، اما در اندک زمانی بسیار ثروتمند شدند. زائران مسیحی که از اروپا به فلسطین میآمدند تحت کنترل کامل این گروه بودند و در نتیجه با پول زائران به ثروت هنگفتی دست یافتند. نگهبانان معبد عامل اصلی حملات بعدی صلیبیان به مسلمانان و کشتن آنها به شمار میرفتند. به همین علت «صلاح الدین» فرماندار بزرگ اسلام که در سال 1187 لشکر صلیبیان را در جنگ «هیتن» شکست داد و اروشلیم را رهانید، بسیاری از شوالیههای معبد را به خاطر جنایاتشان به مرگ سپرد؛ در حالی که پیش از این بسیاری از مسیحیان را عفو کرده بود. شوالیههای معبد با وجود آنکه اورشلیم را از دست دادند و خسارات زیادی متحمل شدند و با وجود کاهش روز افزون حضور مسیحیان در فلسطین، به حیات خود ادامه دادند و بر قدرت خود در اروپا افزودند و ابتدا در فرانسه و سپس در سایر کشورها، بخشی از دولت شدند. تردیدی نیست که قدرت سیاسی آنان پادشاهان اروپا را پریشان خاطر نمود. اما جنبه دیگری از شوالیههایمعبد روحانیت کلیسا را آشفته میکرد؛ و آن اینکه نظام به تدریج از دین مسیح برمیگشت و با حضور در اورشلیم عقاید سری و درونی ناشناسی اختیار مینمود. شایعههایی نیز مبنی بر سازمان بخشی آدابی خاص برای تجلی این تعالیم به گوش میرسید. بالاخره در سال 1307 «فیلیپ لوبل» پادشاه فرانسه تصمیم گرفت اعضای این دسته را دستگیر نماید. در این میان بعضی موفق به فرار شدند، اما بیشترشان گرفتار گشتند. در پی یک دوره طولانی بازپرسی و محاکمه، بسیاری از شوالیههای معبد به عقاید بدعتامیز خود اعتراف نمودند و اقرار کردند که در میان خود به حضرت عیسی (ع) توهین میکردهاند. سرانجام رهبران شوالیههای معبد، که «استاد بزرگ» نام داشتند، از جمله «ژاک دومالی» در سال 1314 به دستور کلیسا و پادشاه اعدادم شدند، و تعداد بیشماری نیز زندانی و آن دسته نیز پراکنده و رسماً ناپدید گردید. محاکمة معبدیان پایان یافت، اما با آنکه رسماً وجود خارجی نداشت، به واقع ناپدید نگردید. طی بازداشتهای ناگهانی سال 1307 بعضی از شوالیههای معبد موفق شدند بدون به جا گذرادن ردی از خویش بگریزند. بر مبنای رسالهای با اسناد مستند تاریخی، تعداد عمدهای از اعضای این گروه به تنها قلمرو پادشاهی اروپا که کلیسای کاتولیک را به رسمیت نمیشناخت - یعنی کشور اسکاتلند - پناه بردند. آنها تحت حمایت پادشاه اسکاتلند «رابرت بروس» تشکیلات خود را احیا نمودند و اندکی بعد برای ادامة حیات نامشروع خویش روش مناسبی یافتند. آنها به مهمترین لژ جزایر بریتانیا در زمان قرون وسطی «لژ وال بیلدرز» نفوذ نمودند و عاقبت کنترل آن را به طور کلی در دست گرفتند. این لژ در اوایل عصر مدرن نام خود را به «لژ فراماسون» تغییر داد. لژ اسکاتلند قدیمیترین شاخة فراماسونری میباشد و به اوایل قرن چهاردهم، زمانی که شوالیههای معبد به اسکاتلند پناهنده شدند باز میگردد. القابی که به افراد عالیرتبه این لژ داده میشد قرنها پیشتر به شوالیههای معبد اعطا میگردید. این عناوین تا به امروز به کار میروند به طور خلاصه معبدیان ناپدید نشدند و هنوز فلسفه، عقاید و تشریفاتشان در لباس مبدل فراماسونری پابرجاست. شواهد بیشمار تاریخی این موضوع را تأیید میکنند وامروز شمار وسیعی از تاریخدانان غربی - چه فراماسون و چه غیرفراماسون - این امر را پذیرفتهاند. گاهاً در مجلات فراماسونها که برای اعضا منتشر میشود به ریشهیابی فراماسونری وشوالیههای معبد اشاره میشود. فراماسونها این موضوع را کاملاً پذیرفتهاند. یکی از این مجلات «معمارسنیان» نام دارد این نشریه که متعلق به فراماسونهای ترکیه میباشد، ارتباط میان طبقه معبد و فراماسونها را چنین تشریح میکند: در سال 1312 زمانی که پادشاه فرانسه زیر فشار کلیسا، گروه معبد را توقیف کرد و اموالشان را بهشوالیههای «سنتجان» داد فعالیتهای آنان متوقف نشد. شمار بسیاری از آنها به لژهای ماسونی که در آن زمان فعال بودند پناه بردند. «مبیگناک» رهبر معبدیان و اندکی از سایر اعضا در پناه یکی از لژهای وال بیلدرز به نام «مک بیناچ» به اسکاتلند گریختند. «رابرت» پادشاه اسکاتلند به آنها خوشآمد گفت و اجازه داد نفوذ خود را بر لژهای ماسونی اسکاتلند گسترش دهند. در نتیجه لژهای اسکاتلند از نظر مهارت و عقاید اهمیت بسیاری یافتند. امروز فراماسونها از نام مک بیناچ با احترام یاد میکنند. مجله معمارسینان بار دیگر اطلاعات بسیاری در ارتباط با شوالیههای معبد و فراماسونری ارائه میدهد و در مقالهای با عنوان «شوالیههای معبد و فراماسونها» چنین بیان میکند: تشریفات نظام معبد شبیه تشریفات فراماسونری امروز است. برمبنای این مطلب، اعضای شوالیههای معبد مانند اعضای فراماسونری یکدیگر را برادر خطاب میکنند. در پایان مقاله میخوانیم: شوالیههای معبد و سازمان فراماسونری به میزان قابل توجهی بر یکدیگر تأثیرگذاردهاند. حتی آداب و مراسم دو گروه چنان شبیه یکدیگر است که گویی از شوالیههای معبد نمونهبرداری انجام شده است. در این ارتباط، ماسونها به شدت خود را وابسته به معبدیان میدانند و در نهایت میتوان گفت آنچه نسخه اولیه فراماسونری تلقی میشود میراث شوالیههای معبد است. شوالیههای معبد و کابالا کتابی با عنوان کلید حیرام نوشتة دو ماسون به نامهای «کریستوفر نایت» و «رابرت لوماس»، حقایق مهمی از ریشههای فراماسونری را آشکار میکند. به نوشتة این دو، فراماسونری استمرار شوالیههایمعبد میباشد. به علاوه نویسندگان سرچشمههای نظام معبد را بررسی کردهاند. شوالیههای معبد در طول دوران استقرار در اورشلیم دستخوش تغییرات بزرگی قرار گرفتند و در حضور مسیحیت عقاید دیگری اتخاذ نمودند. در نهاد این موضوع رازی نهفته است که آن را در معبد سلیمان کشف کردهاند. نویسندگان، اعضای نظام معبد را محافظان زائران مسیحی فلسطین میدانند که تظاهر به این عمل مینمودند و هدف حقیقیشان کاملاً متفاوت بود: هیچ نشانهای مبنی بر حمایت مؤمنان لژ معبد از زائران وجود ندارد. اما طولی نکشید که مدارک قاطعی در ارتباط با اجرای حفاریهای وسیع در زیر خرابههای معبد یافتیم. نویسندگان کتاب کلید هیرام تنها کاشفان این شواهد نبودند. مورخ فرانسوی به نام «دلافورج» ادعای مشابهی میکند: وظیفة اصلی نه شوالیه انجام تحقیقات جهت به دست آوردن آثار باستانی و نسخ خطی به شمار میرفت که حاوی ماهیت رسوم پنهانی یهودیت و مصر باستان بودند. در اواخر قرن نوزدهم «چارلز ویلسون» از «انجمن مهندسان رویال» تحقیقات باستانشناسی را در اورشلیم آغاز نمود. او به این نتیجه رسید که شوالیههای معبد برای مطالعه ویرانههای معبد به اروشلیم رفتهاند. ویلسون در زیر شالوده معبد نشانی از حفاری و کاوش یافت و به این نتیجه رسید که این اعمال با ابزار متعلق به شوالیههای معبد صورت پذیرفتهاند. این اقلام در مجموعه «رابرت برایدون» که آرشیو اطلاعاتی گستردهای در رابطه با نظام معبد در اختیار دارد موجود است. نویسندگان کتاب کلید حیرام حفاریهای شوالیههای معبد را بینتیجه نمیدانند و چنین استدلال میکنند که این گروه آثاری در اورشلیم کشف کردند که دیدشان را نسبت به جهان تغییر داده است. به علاوه بسیاری از دیگر محققان همین عقیده را دارند. حتماً دلیلی وجود داشته که شوالیههای معبد را با وجود مسیحی بودن از سرزمینهای مسیحی عالم به اورشلیم و به پذیرش عقاید و فلسفه کاملاً متفاوت و اجرای مراسم بدعتآمیز و اجرای تشریفات «جادوی سیاه» هدایت نموده است. مطابق دیدگاه مشترک بسیار از محققان این دلیل «کابالا» میباشد. معنای لغوی کابالا «سنت شفاهی» است. دایرةالمعارف و لغتنامهها آن را شاخه مبهم و سرّی یهودیت تعریف میکنند. بر اساس این تعریف، کابالا به موشکافی معانی پنهان تورات و دیگر نوشتههای یهودی میپردازد اما با بررسی دقیقتر موضوع به حقایق دیگری پیمیبریم، نظیر اینکه کابالا نظامی است که در بتپرستی ریشه داشته، قبل از تورات موجود بوده و بعد از آشکار شدن تورات در یهودیت گسترش یافته است. «موارت ازگن» فراماسون ترک در کتاب خود با عنوان: فراماسونری چیست و چگونه است؟ مینویسد: به روشنی نمیدانیم کابالا از کجا آمد یا چگونه گسترش یافت. این اسم نامی عمومی برای فلسفهای سری، باطنی، منحصر به فرد و آمیخته با علوم ماوراء الطبیعه است که مشخصاً با یهودیت درآمیخته است. کابالا به عنوان عرفان یهودی شناخته شده اما بعضی اجزای آن نشان میدهد بسیار پیشتر از تورات بوجود آمده است. «ماسوکس» مورخ فرانسوی کابالا را بسیار کهنتر از یهودیت میداند. «تئودور ریناچ» مورخ یهودی میگوید: کابالا زهری است که به رگهای یهودیت وارد میشود و آن را کاملاً در برمیگیرد. «سالومون ریناچ» کابالا را «نمونهای از بدترین انحرافات ذهن انسان» تعریف میکند. دلیل این سخن وی این است که تعالیم کابالا به طور گسترده با جادوگری مرتبط میباشد. کابالا در طول هزاران سال سنگبنای انواع تشریفات جادوگری به شمار میرفته است. این اعتقاد وجود دارد که خاخامهایی که کابالا را مطالعه میکنند از توان جادوگری بزرگی برخوردارند. همچنین بسیاری از غیریهودیان، تحت تأثیر کابالا سعی میکنند با به کارگیری تعالیم آن جادوگری کنند. تمایلات سری اواخر قرون وسطی، به ویژه آنچه کیمیاگران به آن میپرداختند، به میزان وسیعی ریشه در کابالا داشت. عجیب اینجاست که یهودیت دینی توحیدی است و با وحی تورات بر حضرت موسی (ع) آغاز گردیده است. با این حال درون آن سیستمی به نام کابالا جای گرفته که در بردارندة آداب جادگری میباشد که از سوی مذهب ممنوع اعلام شدهاند. این موضوع گفتههای ما را اثبات میکند و به خوبی نشان میدهد کابالا در واقع عنصری خارجی است که از بیرون به یهودیت وارد شده است. اما سرچشمه این عنصر کجاست؟ «فیبر دالیوت» مورخ یهودی، مصر باستان را خاستگاه کابالا میداند. به عقیدة وی ریشههای کابالا سنتی است که بعضی رهبران یهودی در مصر باستان آن را آموختند و نسل به نسل به صورت شفاهی منتقل کردند. به همین دلیل برای کشف مبدأ اصلی زنجیرة کابالا، نظام معبد، فراماسونری، باید به مصر باستان نگاهی بیندازیم. ریشه کابالا درجادوگری مصر باستان مصر باستان در زمان فراعنه از قدیمیترین تمدنهای بشری و از غمانگیزترین آنها است. بناهای باشکوهی که اکنون از مصر باستان به جای ماندهاند - اهرام، مجسمه ابوالهول و ستونهای هرمی شکل - توسط صدها هزار برده ساخته شدهاند که زیر فشار شلاق و تهدید به مرگ تا پای مرگ کار کردند. فراعنه، حاکمان مطلق مصر، خود را خدا جلوه میدادند و خواستار عبادت از سوی مردم بودند. تاثیر عقائد کابالا بر شوالیه های معبد و ریشه های فراماسونری
از جمله منابع دانش ما دربارة مصر باستان کتیبههای خود آنهاست. این کتیبهها در قرن نوزدهم کشف شدند و پس از تلاش بسیار الفبای مصر رمز شکافی شد و اطلاعات بسیاری درباره این کشور آشکار گردید؛ اما چون کتیبهها توسط مورخان رسمی مصر نوشته شدهاند، مملو از گزارشات یک طرفه و متعصبانه جهت ستایش کشور مصر میباشند. البته بهترین منبع دانش ما دربارة این موضوع قرآن کریم میباشد.
در قرآن، در داستان موسی (ع) اطلاعات مهمی دربارة دستگاه مصر ارائه شده است. بر اساس آیات قرآن دو قدرت اصلی در مصر وجود داشت: فرعون و گروه مشاوران. مشاوران نفوذ قابل توجهی بر فرعون داشتند و فرعون با آنان مشورت مینمود و گاه به گاه از پیشنهادهای آنان پیروی میکرد. آیات زیر میزان نفوذ گروه مشاوران را نشان میدهند:
و موسی خطاب کرد که ای فرعون محققاً بدان که من فرستادة خدای عالمیانیم. سزاوار آنم که از طرف خدا چیزی جز حق به خلق نگویم. دلیلی بس روشن از جانب پروردگار عالم برای شما آوردم. پس بنیاسرائیل را با من بفرست. فرعون پاسخ داد که ای موسی، اگر دلیلی برای صدق خود در (دعوت رسالت) داری بیار. موسی هم عصای خودر ا بیفکند به ناگاه آن عصا اژدهایی پدیدار گردید. و دست از جیب خود برآورد که ناگاه بینندگان را آفتابی تابان بود. گروهی از قوم فرعون، فرعون را گفتند که این شخص ساحری سخت ماهر و داناست. اراده آن دارد که شما را از سرزمین خود بیرون کند؛ اکنون در کار او چه دستوری میدهید. (پس از مشاوره) قوم به فرعون چنین گفتند که موسی و برادرش را زمانی باز دار و اشخاصی به شهرها بفرست تا ساحران زبردست دانا را به حضور تو جمع آورند.
توجه کنید که در اینجا به انجمنی اشاره شده که فرعون را نصیحت میکند، او را علیه موسی (ع) تحریک میکند و راههای خاص را به او گوشزد مینماید. اگر به اسناد تاریخ مصر نظری بیفکنیم، خواهیم دید که دو جزء پایهای این انجمن را ارتش و کاهنان تشکیل میدادند.
نیازی به توضیح دربارة اهمیت ارتش نیست. این ارگان قدرت اصلی نظامی حکومت فراعنه به شمار میرفت؛ اما باید به نقش روحانیان و کاهنان بیشتر دقت کنیم. کاهنان مصر باستان طبقهای بودند که در قرآن با عنوان جادوگر از آنها یاد شده است. این باور وجود دارد که آنها صاحب قدرت مخصوص و دانش سرّی بودند. آنان با این قدرت به مردم مصر نفوذ و موقعیت خود را در حکومت فراعنه تقویت نمودند. این گروه که بر اساس اسناد مصری با عنوان «کاهنان آمن» شناخته شدهاند به جادوگری و اداره فرقة بتپرست خود میپرداختند و همچنین در علوم مختلف از جمله علم هیئت، ریاضیات و هندسه تبحر داشتند.
گروه کاهنان، نظامی بسته و صاحب علم مخصوص بود. چنین نظامهایی «سازمان مخفی» نامیده شدهاند. در مجلهای با عنوان «ماسون درگیسی» که از نشریان ماسونهای ترکیه میباشد با ریشهیابی فراماسونری، آن را به چنین نظام مخفی متعلق میداند و به کاهنان مصر باستان اشاره خاص مینماید:
با گسترش فکر انسان علم پیشرفت میکند و با پیشرفت علم تعداد اسرار در میان دانش یک سازمان مخفی افزایش مییابد. این تشکیلات مخفی که اولینبار در شرق، در چین و تبت آغاز شدند و سپس در هند، بینالنهرین و مصر گسترش یافتند، پایههای دانش کاهنان را که هزاران سال به آن پرداخته میشد و عامل قدرت آنها بود، تشکیل میدادند.
چگونه میان فلسفة سرّی کاهنان مصر باستان و فراماسونهای عصر حاضر ارتباط وجود دارد؟ آیا ممکن است مصر قدیم که تمثیلی از حکومت سیاسی مشرک در قرآن است و هزاران سال پیش ناپدید شده، تا امروز همچنان حیاتی داشته باشد؟
برای یافتن پاسخ این سؤالات باید به عقاید کاهنان مصر باستان درباره مبدأ جهان و حیات نظر بیفکنیم.
اعتقاد مصریان باستان به نظریه مادیگرای تکامل
نایت و لوماس، نویسندگان کتاب کلید حیرام در کتاب خویش ادعا میکنند که مصر باستان نقش مهمی در ارتباط با مبدأ فراماسونری دارد. به نوشتة این نویسندگان مهمترین طرز فکری که از گذشته به فراماسونری مدرن نفوذ کرده، مربوط به جهانی است که خود به خود به وجود آمده و برحسب اتفاق تکامل یافته است. آنان این اندیشة جالب توجه را این گونه تشریح میکنند:
مصریان معتقد بودند ماده همیشه موجود بوده است. برای آنها غیرمنطقی به نظر میرسید خدایی از عدم چیزی بیافریند. به عقیده آنها جهان زمانی آغاز شد که نظم از بینظمی پدیدار شد و از آن زمان تا کنون میان نیروهای سازمان و بینظمی مبارزه بوده است. این وضعیت نامنظم «نان» (Nun) نام داشت و مانند توصیف سومریان همه چیز تاریک، پوچ و پرآب بود. در این میان یک نیروی خالق (درون بینظمی)دستور داد نظم ایجاد شود. این قدرت نهفته که درون ماده بینظمی قرار داشت از وجود خودآگاه نبود و یک احتمال یا یک پتانسیل به شمار میرفت که با بینظمی در آمیخته بود.
قابل توجه است که این عقاید با ادعاهای مادیگرایان امروز، که به کمک انجمنهای علمی یا با اصطلاحاتی نظیر «نظریه بینظمی» رواج یافتهاند، در تناسب است.
نایت و لوماس بحث خود را چنین ادامه میدهند:
شگفتآور است که این شرح آفرینش نظریات علم مدرن، به ویژه «نظریه بینظمی» را به طور کامل توضیح میدهد؛ نظریه بینظمی طرحهای پیچیدهای را نشان میدهد که رشد میکنند و با قوانین ریاضی درون رویدادهای بیساخت تکرار میشوند.
نایت و لوماس مدعیاند میان عقاید مصر باستان و علم مدرن تطابق وجود دارد، اما مقصود آنها از علم مدرن، همان گونه که بر آن تأکید ورزیدیم، مفاهیم مادیگرایی چون نظریة تکامل و یا نظریة بینظمی است. این تئوریها با وجود فقدان اساس علمی، طی دو قرن گذشته به اجبار بر علم تحمیل شدهاند و برای اثباتشان توجیه علمی آورده میشود. در بخشهای بعد به بررسی کسانی که این تئوریها را بر دنیای علم تحمیل کردند خواهیم پرداخت. اکنون در این مرحله به نقطة مهمی دست یافتهایم. بگذارید خلاصه آنچه تاکنون گفته شد را ارائه کنیم.
1. بحث را با گفتو گو از شوالیههای معبد که پنداشته میشود مبدأ فراماسونری باشند آغاز نمودیم. دیدیم که شوالیههای معبد با آنکه به عنوان سازمانی مسیحی شروع به فعالیت نمودند، تحت تأثیر عقاید مرموزی که آنها را در اورشلیم کشف نموده بودند، قرار گرفتند. سپس مسیحیت را به کلی واگذاردند و به سازمانی ضد مذهب مبدل گشتند و به اجرای آداب فساد آمیزی پرداختند.
2. در جستجوی عقادی که شوالیههای معبد را متأثر ساخت، به کابالا رسیدیم و یافتیم که اساساً کابالا عامل این روند بوده است.
3. با بررسی کابالا شواهدی یافتیم بر این مبنا که با وجود آنکه کابالا ممکن است به عرفان یهودی شباهت داشته باشد، عقیدهای شرکآمیز و قدیمیتر از یهودیت است و بعدها وارد این مذهب گشته و ریشههای حقیقی آن در مصر باستان یافته میشود.
4. مصر باستان توسط نظام بتپرست و مشرک فرعون اداره میشد. در این مسیر به اندیشهای که اساس فلسفة مدرن منکر خدا را تشکیل میدهد رسیدیم؛ یعنی جهانی که خود به خود به وجود آمده و به صورت اتفاقی تکامل یافته است.
همة اینها تصویرگر تابلوی جالبی هستند . دوام و پیشرفت فلسفه کاهنان مصر باستان اتفاقی صورت نگرفته و ردی از سلسلة کابالا، نظام معبد و فراماسونری وجود دارد که عامل حفظ آن تا عصر حاضر به شمار میرود . فراماسونها که از قرن هجدهم تا کنون نشان خود را در تاریخ دنیا برجای گذاردهاند، انقلابها را به وجود آوردهاند و فلسفهها و بنیادهای سیاسی را ترویج کردهاند، وارث جادوگران مصر باستان هستند .